هوا خوب است. از قضا این یک هفته، روزی دو سه کیلومتر پیاده روی به تورم خورده است. از این ورِ دانشگاه به آن ور دانشگاه. کتابخانه مرکزی تا تریا و درِ شمالی و دانشکده و برگشت به خانه و مسیر خانه تا دفتر و دوباره تکرار. جدی جدی جوری راه می روم و نفس می کشم که انگار آخرین باری است که دارم در هوای سرد قدم می زنم و ها» می کنم. آخ! همه چیزش یک طرف، ها» کردن توی هوا یک طرف. بی استثنا، هربار که رفته ام بیرون، ایستاده یا در حال حرکت، سی چهل بار ها» کرده ام تا ببینم بخار چقدر غلیظ می شود. ببینم تا کجا زنده می ماند و مقابل محو شدن دوام می آورد.

امسال پاییز مشهد عجیب شده است. پر از برگ های خیس روی زمینی که تازه دارد خشک می شود. هیچ پاییزی را اینقدر پرباران به یاد ندارم. باران های طولانی. مثل باران های توی فیلم های ژاپنی. باران های توکیو و کیوتو که همه را چتر به دست می کند. کاش همیشه هوا همینطور بود. دو روز ابری، یک روز آفتاب بی حال، یک شبانه روز باران.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها